سرزمين مادري | ||
|
در خواب گشتم در پائيزي سرد شيشه احساس را نا بخردانه بشكستم در خواب بودم باز باز طوفان بر ساحلم زد - باز غم دوست آتش بر خرمنم در پائيزي تلخ آنچنان ترسي بر جان است هراس از گوچ پرستوي اين خانه هرگزم نيست تاب سفرت اي همسفر دلباختگي هاي قرن در خواب بودم - نابخردانه سنگ بر كبوترها زدم ترسم كه .... ترسم نيايي سوي تنهايي اينجا ديگر نيستم اگر دير باز آئي نادم و سرگشته با خروار درد خود - ايمان دارم به قلب پاك صحرائيت ساحل آرام دل - اينجا دشتي تشنه مي گريد اين جزيره تنها در حسرت صداي امواجت من هستم باز در حسرت باران چون خاكستر تشنه ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۲۳ آبان ۱۴۰۰ ] [ ۰۱:۱۶:۳۰ ] [ خوش ]
در كلبه بازي خود زده بر خواب ياد چمن غربت بارانش را فكر بوئيدن گل هوس خنده ياس اي قديمي اي ياس در شبي ديگر به دنبال تلخي ايامي چند فكر خوابيدن گل گل كوچك پونه اهلي ام ، اهل نياز ، اهل بيداري و خشم ، خشم از تاريكي ها يك حقيقت يك راز در شب آخر شب هاي دعا شب نعمت شب شكر ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
[ ۵ آبان ۱۴۰۰ ] [ ۱۲:۱۳:۴۸ ] [ خوش ]
[ ۱ ]
|
|
[قالب وبلاگ : لیمو بلاگ] [Weblog Themes By : themzha.com] |