سرزمين مادري | ||
|
حديث جوئيدن وصل و مراد است ، جدا گشته ز نيزار جنوب مي گدازم ، مي نويسم ، مي خروشم ، پنجه در ديوار و دشت همه ايهام و عجز ، صنع ادب ، بي نزاكت ، با ادب ، هم مست هم هوشيار همه چيز ، همه جا ، از زمين ، از جنس آب ، از هوا و كهكشان از فرود آمدن قاصدكي گوشه باغ ، از تمدن ، از فلك گويم نويسم سطر به سطر بي كراني ، بي معاني ، از هجوم قوم زهر آلود درد دلتنگي ست قصه بارش ابر ، قصه جوشش باد ، ناله پردود آتش ، از ميان يك جهان ذكر و كلام ، از همه بانگ كلامم ، درد بي پاسخ همان يك دو حرف بودكه بگذشت اي بهانه خفته در شهر كهن ، گفتن اوهام با نام شعر نو اي خداوندا ، اي منتهاي راه ما ، اي ابد از تو مي آيم و مي شتابم پر شتاب تر از نسيم مامن مان از جنس تست ، لوح ما پوشيده نيست ، اس داننده هر سر نهاني قصه پوپك بداني ، اندوه ساحلم تو خواني ، درد تا صبح سوختنم را هر سطر هاي عالم گفتنم را ، اي من بي تاب آن سفر ، پله اي بيش نيست ، قاصدك در راه نيست قرن ماست و درد ماست ، درد فرو رفتن به تالاب زمان عشق است ، حلقه هوشمندمان ،كه داند دردمان
امتیاز:
بازدید:
[ ۵ آبان ۱۴۰۰ ] [ ۱۲:۲۸:۱۶ ] [ خوش ]
|
|
[قالب وبلاگ : لیمو بلاگ] [Weblog Themes By : themzha.com] |